4 𝙂𝙍𝙀𝙀𝙉 𝘿𝙍𝙀𝘼𝙈 | 𝙥𝙖𝙧𝙩

در آن سوی محوطه دریکو کنار کرب و گویل ایستاده بود کرب گفت :« امسال چطور بود مالفوی؟ شنیدم یه ملکه هم کوپه ایت بوده!»
دریکو با بی اعتنایی با بند چمدانش بازی کرد و با لحنی کشدار گفت «آآآآره ، البته خیلی کم حرفه و خودشو می‌گیره ، مغروره!»
گویل خندید و گفت : « نه که تو نیستی؟!
عوضش به هم میاین»
دریکو با صدایی آرام ، اما خشمگین گفت :« خفه ! »
کرب گفت :« خب حالا، اون فقط حقیقت رو گفت »
دریکو نفسی عمیق کشید
آمیلیا با همان قدم های ثابت و شکوهمند به سمت سرسرا حرکت کرد قدم های سنگین اما ظریف ، چهره ای جذاب و ظاهری فریبنده .

چشمها به سمت او می‌چرخید ولی او ، پشت سر لورنزو به راهش ادامه می‌داد لورنزو شروع کرد به توضیح دادن :« خب اینجا سرسرای اصلیه ، جایی که وقتی دامبلدور می‌خواد سخنرانی کنه میاد و روی اون سکو حرف می‌زنه ، اساتید هم اونجا برای صرف شام و وعده های غذایی می‌شینن
همچنین دانش آموز ها هم اینجا غذا می خورن ، دوتا ردیف از سمت چپ متعلق به ما اسلیترینی هاست ، سالن عمومی مون ، یعنی دخمه ی اسلیترین پشت یه ورودی مخفی توی دخمه هاست، از پنجره هاش می‌شه دریاچه ی هاگوارتز رو دید مثل یه کشتی غرق شده و مرموزه و کلی موجودات دریایی عجیب داره که می‌تونی ببینی
خوابگاه دختران ، بالا ، سمت راست سالن عمومیه ، پسران هم سمت چپ
جمعه های آخر ماه هم برای تفریح به هاگزمید می‌ریم
سوالی نیست؟!»
آمیلیا لبخندی محو زد و سرد جواب داد :« ممنونم انزو»
لورنزو دستانش را در هم قفل کرد ، لبخند عادی ای زد و گفت :«خواهش می‌کنم، توضیحات بیشتر رو جما فارلی بهت می‌ده بعداً سر میز شام می‌بینمت»
آمیلیا با چشم حرف لورنزو را تأیید کرد ، هر چند لورنزو پسرعمویش بود ، اما رابطه‌شان آن‌چنان هم عمیق و دوستانه نبود
به دلیل اینکه او تک دختر جوان خاندان بود ، در تصمیم گیری های مربوط به نسل جوان، حرف حرف او بود
عقده ی سکوت ، توی قلب و روح لورنزو رخنه کرده بود چرا که او احساسی تر از بقیه پسران خاندان بود و عطش قدرتش به مراتب بیشتر از دیگران .
حتی در بازی های کودکی ، اگر زانوی آمیلیا زخم می‌شد می‌انداختند تقصیر لورنزو
لورنزو ما اون رو به تو سپردیم! تو خیلی حواس پرت و احمقی!
این صدا سال های سال توی ذهنش تکرار می‌شد
هرماینی ، رون و هری در گوشه ای از سالن ایستاده ، و به لورنزو و آمیلیا نگاه می‌کردند تا بفهمند آمیلیا دقیقا کیست
هرماینی گفت :«فهمیدم اون کیه!!
اون یه برکشتایره ! روی چمدونش علامت خانوادگیشون رو دیدم!!
حتی اصالت و ثروتشون هم از مالفوی ها بیشتره
مالفوی ها در مقابل برکشتایر ها سر فرود میارن!»
رون پوزخندی زد و گفت:« وای هرماینی واقعا چطوری به جزئیات دقت کردی؟!
فکرشو بکن ، از امروز مالفوی یه رقیب جدید داره !»
هری گفت :«فکر نکنم، با این شرایطی که هرماینی گفت مالفوی جرئت رقابت با برکشتایر رو نداره!»
هرماینی گفت :« حرفت درسته
اینم لحاظ کنیم برخلاف پسرعموش که نسبت به ماگل زاده ها و ماگل ها خنثی‌ست انگار اون بدجور متعصبه...
رون گفت:« خب اینا درست ولی آخه چرا وسط ترم ها اومده ؟!
چرا اومده هاگوارتز که هر نوع خونی توش وجود داره؟!
اصلا چطور گروه بندی شده و افتاده اسلیترین؟!»....


#اسلیترین
#دریکو_مالفوی
#رمان
#هری_پاتر
#تابع_قوانین_ویسگون
دیدگاه ها (۳)

5 𝙂𝙍𝙀𝙀𝙉 𝘿𝙍𝙀𝘼𝙈 | 𝙥𝙖𝙧𝙩

6 𝙂𝙍𝙀𝙀𝙉 𝘿𝙍𝙀𝘼𝙈 | 𝙥𝙖𝙧𝙩

𝙂𝙍𝙀𝙀𝙉 𝘿𝙍𝙀𝘼𝙈 | 𝙥𝙖𝙧𝙩 3

𝙂𝙍𝙀𝙀𝙉 𝘿𝙍𝙀𝘼𝙈 | 𝙥𝙖𝙧𝙩 2

You must love me... P1

You must love me...

You must love me..... P2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط